مقدمۀ دکتر سید شهابالدین ساداتی
نیل لابیت نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، کارگردان و هنرپیشهی آمریکایی است که مورخ نوزدهم مارچ سال ۱۹۶۳ میلادی در شهر دیترویت در ایالت میشیگان آمریکا متولد شد. پس از چندی خانوادهی او به شهر اسپوکن در ایالت واشینگتن نقل مکان کردند و لابیت در آنجا بزرگ شد. مادرش در یک کلینیک درمانی کار میکرد و مسئول پذیرش بیماران و پدرش رانندهی کامیون بود و به اقتضای شغلش زمانهایی در خانه حضور نداشت. بداخلاقی و غیرقابل پیشبینی بودن پدرش و خشونت کلامی او باعث شده بود تا نیل لابیت همیشه ترسی از پدرش در دل داشته باشد، به خصوص زمانی که پدرش از جاده برمیگشت و در خانه بود.
رفتن به دانشگاه نیز بهانهای برای دور شدن از پدر بود. وی ابتدا به دانشگاه بریگم یانگ رفت و در آنجا در مقطع کارشناسی مشغول به تحصیل شد. لابیت تاکنون موفق شده است تا از دانشگاه کانزاس و دانشگاه نیویورک در زمینه سینما و نویسندگی در مقطع کارشناسی ارشد فارغالتحصیل شود. وی یک ترم را به عنوان دانشجوی مهمان در دانشگاه سلطنتی لندن گذراند و دورهی دکتری را مجدداً در دانشگاه بریگم یانگ آغاز کرد، اما آن را نیمه کاره رها کرد. لابیت تاکنون بیش از سی و شش نمایشنامه و فیلمنامه را به رشته تحریر در آورده است. اما شهرت او بیشتر به خاطر نوشتن نمایشنامه و سپس نگارش فیلمنامه و کارگردانی فیلم در جمع مردان (۱۹۹۷) در ژانر کُمدی سیاه است که جوایز متعددی را برای او به همراه داشت. لابیت همچنین در سال ۲۰۱۳ میلادی برندهی «جایزهی آکادمی هنر و ادبیات آمریکا» در زمینه ادبیات شد.
شخصیتهای اصلی نمایشنامههای نیل لابیت مردانی خشن و خودخواه هستند. درونمایهی اکثر آثار نیل لابیت سبب شده است تا او را به عنوان شخصی «متنفر از زنان»[۵] و یا یک «انسان گریز» بشناسند. اما برچسب زدن به یک نمایشنامهنویس بر اساس شخصیتهایی که خلق کرده است کمی چالشبرانگیز است. به همین دلیل و از جنبهای دیگر، میتوان آثار نمایشی او را به عنوان مواردی مفید و مناسب برای بحث دربارهی اعمال و رفتار انسان در نظر گرفت. به عبارتی دیگر، بدرفتاریهایی که در زمان کودکی به خصوص از سوی پدرش مشاهده کرده بود سبب شد تا لابیت به اشتباهات و رفتارهای ناپسند انسانی بیاندیشد و دقیق شود. لابیت نوشتن آثار نمایشی را از همان دوران دانشگاه آغاز کرد، اما درونمایه سیاه آثار او سبب میشد تا مانع از اجرای آنها در دانشگاه شوند تا جایی که مسئولان دانشگاه درِ ورودی سالن تئاتر را به این دلیل قفل میکردند. نیل لابیت در سال ۱۹۸۵ میلادی با لیزا گور ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. اما همین دیدگاه سیاه در آثارش سبب شد تا برای مدتی از همسر و حتی فرزندانش نیز فاصله بگیرد.
نمایشنامهی شرطبندی برای نخستین بار در سال ۲۰۱۲ میلادی منتشر شد و بر روی صحنه رفت. این نمایشنامه برای تئاتر برکینگ ترو بریِرز به عنوان بخشی از مجموعه نمایشنامههای تکپردهایی نوشته و تولید شد. موضوع اصلی این نمایشنامه در مورد عجز و ناتوانی انسان در برقراری یک رابطهی صحیح با همنوعان خود است. شخصیت اصلی داستان (همانند بسیاری از آثار لابیت) مردِ جوانِ خودخواهی است که برای لذت بردن بیشتر از زندگی دست به هر کاری میزند، آن هم به شکلی باورنکردنی که در پایان نمایش بیشتر شبیه یک شوخیِ سبک به نظر میرسد. زن در این نمایشنامه شخصیتی منفعل و فرعی به حساب میآید که ظاهراً تنها بازیچهای در دست مرد است. در نتیجه میتوان این نمایشنامه را از دیدگاه نقد فمینیستی بررسی کرد؛ زن دارای قوهی تشخیص نیست و نمیداند که بازیچهی دست مردی خودخواه شده است که مدتی با او در رابطه بوده است.
البته این نمایشنامه در ستایش مرد نیز نوشته نشده است. زیرا مردی خودخواه تصویر شده است که نه تنها از زن سوءاستفاده میکند بلکه مرد دیگرِ داستان را نیز مورد آزار و اذیت (البته با توافق قبلی) قرار میدهد. او حتی از ضعیفترین طبقهی اجتماع برای رسیدن به مقاصد خود استفاده میکند و از آزار جسمانی آنها نیز شرمسار نمیشود. از همه بدتر اینکه از طبقات ضعیف جامعه و سیاهپوستان برای رسیدن به اهدافی زشت سوءاستفاده میکند و در پایان داستان هدف او که بر خواننده و یا بینندهی نمایش فاش میشود، بیش از پیش از این مردِ جوانِ سفیدپوست متنفر میشود چون در نهایت تنها به چشمچرانی فکر میکند! بنابراین، میتوان گفت که این نمایشنامه از دیدگاه نقد جامعهشناختیِ مارکسیستی و یا نقد فرهنگی نیز قابل بررسی است.
یکی دیگر از رویکردهای مناسب برای نقد و تحلیل این نمایشنامه تمرکز بر مفهوم قدرت با استفاده از نظریات پسامدرن میشل فوکو (۱۹۲۶ – ۱۹۸۴) فیلسوف و دیرینهشناس فرانسوی است. فوکو قدرت را به شکل شبکهای در نظر میگیرد و قدرت را یک نوع استراتژی اجرایی تعریف میکند. فوکو میگوید، هر جایی که قدرت وجود داشته باشد، مقاومت نیز وجود دارد و این مقاومت قطعاً درون رابطهی قدرتی شکل میگیرد. فوکو طرفدار مقاومت آگاهانه در برابر فشارهای اجتماعی تحمیلی است که سعی در تعریف فردیّت افراد را دارند. نمایشنامهی فاصله را حفظ کنید دربارهی تمرین کردن قدرت است. اگرچه گال در این نمایشنامه زنی منفعل ترسیم شده است، اما در نهایت با فریادی بلند و ترک کردن گای از خود مقاومت نشان میدهد و به نوعی از انفعال خارج میشود. هرچند به نظر میرسد که گای به هدف مطلوب خود رسیده است، اما رفتار او نشانگر نوعی تردید در پایان نمایشنامه است.
همچنین مخاطب ممکن است از خود بپرسد چرا با چنین شخصیتهایی در عصر حاضر روبرو هستیم؛ مردانی جوان و مسئولیت ناپذیر. استفاده از نامهای عمومی و یا بهتر است بگوییم اسامی نمادین این موضوع را بیشتر تقویت میکند. شخصیت مرد داستان «گای» نام دارد که در زبان انگلیسی معادل «مرد» است، یا کلمهی «گال» که وجهی تحقیرآمیز دارد و معادل «زن» یا «دختر» است و یا شخصیت سوم نمایشنامه بدون اسم است (مرد بیخانمان). بدین ترتیب بار نمادین نمایشنامه زیاد میشود و معنایی جهانی پیدا میکند. به بیانی دیگر، این داستان میتواند در هر زمان و مکانی در دنیای امروز رخ دهد. در نتیجه نقد روانکاوانه میتواند برای پاسخ به این پرسش به ما کمک کند. بینام بودن مرد سیاهپوست که در این نمایشنامه «مرد بیخانمان» نامیده شده است نیز میتواند حائز اهمیت باشد. به عبارتی دیگر، نداشتن اسم مسئلهی بیهویتی را به یاد میآورد که همیشه از موارد تبعیض نژادی بوده است. بنابراین، از دیدگاه نژادی نیز این نمایشنامه قابل بحث و بررسی است.
در اینجا تنها به چند نمونه از رویکردهای ادبی همانند رویکرد جامعهشناختی، فمینیستی، فرویدی و فوکویی اشاره شد. امیدوارم خوانندگان محترم خود رویکردهای نقدی مناسب دیگری را برای فهم بهتر این نمایشنامه در نظر بگیرند و چه بسا مقالههای ارزشمندی دربارهی این اثر ادبی بنویسند. این نخستین مرتبه است که نمایشنامهای از نیل لابیت به زبان فارسی ترجمه میشود. امید است ترجمهی حاضر کمک کوچکی به جامعهی تئاتر و نمایش کشور و همهی علاقمندان به حوزهی ادبیات نمایشی باشد. مترجمان همچنین آمادهی شنیدن پیشنهادات و انتقادات سازنده هستند.
دکتر سید شهاب الدین ساداتی
استادیار زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه آزاد اسلامی رودهن
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.