اخبار نشر لوگوس

در اندوه فیرحی

سید علی اصغر سلطانی

آنکه رفت غم ما ماندگان داشت؛ ما که ماندیم با غم او چه کنیم؟ وقتی کرونا از راه رسید و با بی‌تدبیری عده‌ای فراگیر شد، بعضی دوستان خطی باریک بین جهان پیشاکورونا و پساکورونا کشیدند و آن را با شتاب به دو جهان تقسیم کردند؛ هیچ کس نمی‌دانست قرار است این خط باریک بیشتر از یک سال طول بکشد، سایۀ سنگین مرگ را بگستراند و مای در هزار مشکل مانده را در تاریکی عمیق‌تری فرو ببرد. حال ما مانده‌ایم با مرگی واقعی، ولی سوگواری‌ای مجازی‌ که هرگز نمی‌تواند این بغض سنگین در گلو مانده را بترکاند؛ اشک‌هایی که در تنهایی که هیچ کارساز نیست.

هشت روز از سفر دوست چون برادرم دکتر داود فیرحی می‌گذرد و در این مدت توان نوشتن درباره‌اش را نداشتم. روز قبل، پزشک‌اش پیام داده بود که حالش رو به بهبود است، ولی فردایش خبر فوت چنان بر سرم کوبیده شد که بهت و اندوهش هنوز بر قلبم چنگ انداخته است و توان نوشتن را سلب کرده است.

پایان بیست و پنج شش سال دوستی خانوادگی و مهربانی او را چطور می‌توانم هضم کنم؟! در همان ماه‌های اولی که در پاییز ۷۳ وارد دانشگاه باقرالعلوم شدم و با او آشنا شدم مسیر زندگی علمی‌ام را عوض کرد. روزی در راهروی دانشگاه دستم را گرفت، مرا به اتاقش برد و گفت: «بیا درباره گفتمان صحبت کنیم.» من که سواد گفتمانی‌ام در حد کتاب «تحلیل گفتمان» برون و یول بود با تعجب گفتم: «باشه». من دربارۀ گفتمانی صحبت کردم که او نمی‌دانست چیست و او از گفتمانی گفت که من نمی‌دانستم چیست. بعد مقاله‌ای از دیوید هوارث داد که ترجمه و منتشرش کردم و تازه فهمیدم گفتمان او چقدر عمیق‌تر، روشنگرتر و کارآمدتر از گفتمانی است که من بلدم. همان رویکرد تبدیل به موضوع رسالۀ دکتری‌ام شد که در حین نگارشش مشاورم شد و بعد از نگارش هم با آقای همایی در نشر نی صحبت کرد تا به شکل کتاب منتشرش کند. مسیر زندگی علمی‌ام به این صورت شکل گرفت.

فارغ از این که دیدگاهش دربارۀ آشتی دادن سنت ما با مدرنیته و بازخوانی فقه به شکلی متفاوت برای برون‌رفت از مشکلات نظری «حکومت» درست بود و نتیجه می‌داد یا نمی‌داد، فیرحی همیشه دغدغۀ مطالعه و اندیشیدن داشت و تا آخرین لحظات عمرش دست از تلاش علمی، برگزاری نشست، و نوشتن بر نداشت. او مهربانی‌ای ذاتی داشت و نگاهش به مخالفان فکری‌اش همیشه از سر احترام بود، مخالفانی که اکنون در نبودش تازه جرات حرف زدن پیدا کردند و عده‌ای حتی شهامت و شعور تسلیت گفتن هم ندارند.

فیرحی همیشه دنبال نظریه‌ها و روش‌های تحلیل جدید بود. سال‌ها پیش خیلی قبل از این که رویکرد جدید به تحلیل استعاره به صورت جدی پا بگیرد، در یک نشست علمی در انجمن علوم علوم سیاسی حوزه در قم که دکتر فیرحی به صورت هفتگی برگزار می‌کرد شرکت کردم تا دیداری با او تازه کنم. دیدم مرتب از «استعارۀ وقف»، «استعارۀ شبانی» و از استعاره‌های دیگر برای «حکومت» استفاده می‌کند. آنجا بود که تازه فهمیدم می‌توان با تحلیل استعاری هم سراغ متن رفت که بعد البته پی این بحث را به صورت جدی گرفتم.

روزی دیگری هم مرا شگفت‌زده کرد. فیلم «ذهن زیبا» را دیده بودم، ولی یک روز دیدم دارد کتاب «ذهن زیبا» را می‌خواند. با تصور اینکه کتاب، چیزی در همان حال و هوای فیلم هست، از او پرسیدم: «دکتر آخه این کتاب به چه کارت می‌آد؟ به گروه خونی تو نمی‌خوره.» گفت: «نظریۀ بازی‌ها که تو این کتاب مطرح شده خیلی به کار تحلیل سیاسی می‌آد.»

حالا این ذهن زیبای مهربان دیگر در میان ما نیست و نمی‌دانم با خاطرۀ مهربانی‌هایش چه باید بکنم. زمستان سه سال پیش که برای عمل قلب باز در مرکز قلب تهران بستری بودم، از وقتی که فهمید تقریبا هر روز به دیدارم می‌آمد و دائم دست‌پخت خانمش را می‌آورد تا بتوانم اندکی بخورم و اشتهای کور شده‌ام در اثر عمل باز شود. من حتی در این ایام سیاه کورونایی ندیدمش، حتی در تشییع‌اش نتواستم شرکت کنم. آشنایی ما در پاییزی شروع شد و در پاییزی تمام، ولی خاطره‌اش بخشی از وجودم خواهد ماند.

نوشتن دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما ممکن است از این برچسب ها و خصوصیات HTML استفاده کنید:

<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

سوال امنیتی * Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.